loading...
دانلود رایگان
he!he!
tg1
احمد بازدید : 155 یکشنبه 30 آذر 1393 نظرات (0)

 

زنو شوهری با 9 تا بچه در ایستگاه اتوبوس منتظر ایستاده بودند كه پیرمردنابینایی هم به آنها ملحق شداتوبوس كه آمد پر بود و فقط زن و 9 تا بچهتونستند سوار بشوند. به همین خاطر شوهر و پیرمرد نابینا تصمیم گرفتند پیادهراه بیافتند
بعد از مدتی شوهره از تق تق چوب مرد نابینا عصبانی شد و گفت چرا یه تیكه لاستیك سر چوبت نمیكنی. تق تق اش منو دیوونه كرد
پیرمرد نابینا جواب داد اگه تو هم لاستیك سر چوبت می ذاشتی الان ما سوار اتوبوس بودیم پس خفه شو

برچسب ها جوک ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
aa
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 136
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 10
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 88
  • باردید دیروز : 27
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 457
  • بازدید ماه : 457
  • بازدید سال : 9,799
  • بازدید کلی : 196,627